کتاب هنر خوب زندگی کردن اثر رولف دوبلی نشر چشمه
اساسا به محض آن که از خط فقر بالاتر آمدید و مقداری پول به عنوان پشتوانه پس انداز کردید، دیگر پول جایی در میان فاکتور هایی که موجب یک زندگی خوب می شوند، نخواهد داشت. پس به جای حرص زدن برای جمع کردن پول، روی فاکتورهای دیگر کار کنید. موفقیت حقیقی، همان گونه که در فصل پایانی خواهیم دید، چیزی غیر از موفقیت مالی است.
بگذارید تعریف کاملا متفاوتی از موفقیت به شما ارائه دهم، تعریفی که دست کم دو هزار سال قدمت دارد. موفقیت، بر اساس تعریف خود، نه به میزان منزلت و اعتباری که جامعه به فرد می دهد، وابسته است و نه به قرار گرفتن در فهرست های مبتذل. تعریفش این است؛ موفقیت حقیقی، موفقیت درونی است. همین!
موفق بودن یعنی تزلزل ناپذیر بودن، فارغ از این که در اوج پرواز هستید یا در حضیض سقوط.
باید میدانستم. کمی قبل از خروجیِ بزرگراه در برن، یک دوربین خاکستری ثبت تخلف وجود دارد که در انتظار رانندههای بیخبر است. سالهاست که آن دوربین همان جاست. نمیدانم چه در ذهنم میگذشت. نور فلاش دوربین، من را از فکروخیال پراند و با یک نگاه سریع به سرعتسنج فهمیدم که ترسم به حقیقت تبدیل شده. سرعتم حداقل ۱۵ کیلومتر بر ساعت بیشتر ازحد مجاز بود و هیچ ماشین دیگری هم در جلو یا اطرافم نبود؛ هیچکس نبود که بتوانم فلاش را به گردنش بیندازم.
روز بعد در زوریخ از دور دیدم که یک مأمور پلیس، یک برگهٔ جریمه را زیر برفپاککن ماشینم گذاشت. بله، در جای ممنوع پارک کرده بودم. تمام جاپارکها پُر بودند، عجله داشتم و پیدا کردن جاپارکِ قانونی در مرکز زوریخ مثل پیدا کردن یک صندلی تاشو برای آفتاب گرفتن در قطب جنوب است. برای یک لحظه میخواستم بروم و برایش توضیح بدهم. خودم را مقابل آن مأمور تصور کردم. درحالیکه نفسنفس میزنم و موهایم بههم ریخته، سعی میکنم که او را متقاعد کنم که وضعیتم را درک کند، اما بیخیالش شدم. سالها کسب تجربه به من یاد داده که چنین کارهایی تنها باعث میشود احساس حماقت کنید، حقیر به نظر بیایید و آخرسر آرامشتان را هم از دست بدهید.
پیشتر برگههای جریمهٔ پارک ممنوع برآشفتهام میکردند، اما این روزها بالبخند آنها را پرداختشان میکنم. هزینهاش را از یک حساب بانکی میپردازم که برای کمکهای مالی در نظر گرفتهام. هر سال ده هزار فرانک برای کارهای خیر کنار میگذارم و جریمههایم را هم از همان محل میپردازم. در دنیای روانشناسی این ترفند ساده به عنوان حسابداریِ ذهنی شناخته میشود. من این را از ریچارد تیلر، یکی از بنیانگذاران اقتصاد رفتاری، وام گرفتهام. حسابداری ذهنی یکی از مغالطه های منطقی کلاسیک به شمار میآید. مردم بسته به آنکه پول را از کجا به دست آوردهاند با آن رفتار متفاوتی دارند. به همین خاطر است که روی مبلغی که در خیابان پیدا میکنید، در مقایسه با پولی که برایش زحمت کشیدهاید، کمتر حساسیت دارید و سریعتر و سهلانگارانهتر خرجش میکنید. مثال برگهٔ جریمهٔ پارکممنوع نشان میدهد که چهطور میتوانید از این مغالطهٔ منطقی به سود خودتان استفاده کنید. در واقع شما به خاطر آرامش ذهنیتان عمداً خودتان را فریب میدهید.
پذیرش بیقیدوشرط شکستها، کمبودها و باخت ها چگونه امکانپذیر میشود؟ اگر بخواهیم روی پای خودمان بایستیم، به مشکل برمیخوریم. معمولاً دیگران را بسیار واضحتر از خودمان میبینیم (به همین دلیل است که اغلب از دیگران ناراحت میشویم و به ندرت از خودمان). بنابراین بهترین کاری که میتوانید انجام دهید، یافتن یک دوست یا شریک قابل اعتماد است که تمام معایبتان را همانطور که هست نشانتان دهد. حتا در این صورت هم مغز شما تمام تلاشش را میکند تا حقایقی را که دوستشان ندارد نادیده بگیرد. اما باگذشت زمان، یاد میگیرید که قضاوتهای دیگران دربارهی خودتان را جدی بگیرید.
در کنار پذیرش بیقیدوشرط، به یک جعبهی سیاه هم احتیاج دارید. جعبهی سیاه خودتان را بسازید. هر وقت که تصمیم بزرگی میگیرید، آن چه را که در فکرتان میگذرد یادداشت کنید؛ فرضیات، سلسله افکار و نتیجهگیریهایتان را. اگر تصمیمتان درنهایت به دردنخور از آب درآمد به اطلاعات ثبت شدهی پروازتان نگاه کنید (قرار نیست که این یکی هم ضد حادثه ساخته شده باشد، یک دفترچه هم کفایت میکند)، و دقیق تحلیل کنید چه چیزی باعث بروز اشتباه شده است. به همین سادگی. با تشریح هر افتضاحی که به بار آوردهاید، زندگیتان بهتر میشود. اگر نتوانید اشتباهاتتان را شناسایی کنید، یا دنیا را درک نکردهاید یا اين که خودتان را نشناختهاید. به عبارت دیگر اگر نتوانید تشخیص دهید کجا قدمی به اشتباه برداشتهاید، دوباره با صورت به زمین خواهید خورد. پافشاریتان روی این تحلیلها درنهایت نتیجهبخش خواهد بود.
یک قانون مرتبط دیگر هم در زندگی این است: «فقط با کسانی کار کنید که دوستشان دارید و مورد اعتماد شما هستند.» به قول چارلی مانگر: «خوب است که فقط با افراد مورد اعتماد تان سر و کار داشته باشید و هر کسی جز آن ها را از زندگی تان دور بیندازید… آدم عاقل از موجودات آب زیرکاه، که اتفاقا خیلی هم زیاد هستند، دوری می کند.» پس چه طور می توانید خودتان را از شر آن افراد سمى خلاص کنید؟ یک توصیه: هر سال در روز ۳۱ دسامبر، من و همسرم روی تکه های کاغذ، اسم کسانی را که برای زندگی مان مضر هستند و دیگر نمی خواهیم در زندگی مان باشند، یادداشت می کنیم. بعد به صورت رسمی و طی مراسمی آرام بخش و مفید، کاغذ ها را یکی یکی داخل آتش می اندازیم.
دیدگاهها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.