کتاب همه فن حریف شدن در احساسات اثر مارک براکت نشر میلکان
درک احساسات بهمانند سفرکردن است؛ شاید حتی رفتن به یک ماجراجویی، چراکه وقتی به پایان برسد ممکن است خود را جای جدیدی بیابیم، جایی ناشناخته، جایی که احتمالاً قصد رفتن به آنجا را نداشتیم و بااینحال آنجاییم، داناتر از گذشته، شاید حتی داناتر از آنچه میخواستیم باشیم؛ اما این تنها راه روبهجلو است.
ما آنقدر انسان و جایزالخطا هستیم که هیچوقت به آنجا نمیرسیم، اما خودِ برتر مثل یک آرمان طلایی است که میتوانیم در ذهن داشته باشیم. ممکن است همیشه خود برترمان نباشیم، حتی ممکن است خیلی وقتها به آن نزدیک هم نشویم، ولی مهم این است که آن را خوب بشناسیم. کسی که آرزو داریم کاش او بودیم. اگر در طی فرالحظه از خود بپرسیم خود برترِ من چه واکنشی نشان میداد؟ حداقل میفهمیم که دوست داشتیم در این مقطع حساس چطور رفتار کنیم و شاید رفتارمان به این باور نزدیک و دفعهٔ بعد نزدیکتر شود.
میتوانید نابغه باشید و ضریب هوشی بالایی داشته باشید که انیشتین حسودیاش بشود، اما اگر نتوانید عواطف و احساساتتان را بشناسید و ببینید که چطور بر رفتارتان تأثیر میگذارند، آن قوای ذهنی و شناختی که از آن برخوردارید آنقدری که توقعش را دارید به کارتان نمیآید. بچهٔ بااستعدادی که اجازهٔ احساسکردن ندارد، از واژگان لازم برای ابراز آن احساسات و توانایی درکشان برخوردار نیست، نمیتواند احساسات پیچیدهای که در روابط دوستانه و در زمینهٔ درسی پیش میآیند را مدیریت کند و همین باعث محدودشدن پتانسیلش میشود.
از آنها میخواهم احساساتشان را برای بقیهمان توصیف کنند. صحبتهایشان چیزهای زیادی را آشکار میکند؛ نه لزوماً درمورد عواطف و احساساتشان، بلکه درمورد اینکه چقدر صحبتکردن راجع به زندگی عاطفی برایمان سخت است. اینجاست که متوجه میشویم حتی برای توصیف احساساتمان با جزئیاتِ مفید از واژگان لازم برخوردار نیستیم؛ سهچهارم افراد بهسختی کلمات «احساسی» پیدا میکنند.
مطالعات در دانشکده پزشکی دانشگاه استنفورد نشان میدهد دورههای کوتاهمدتِ تجربهٔ استرس، میتوانند باعث تقویت سیستم ایمنی و افزایش سطح مولکولهای مبارزه با سرطان شوند و تأثیرشان تا هفتهها پس از پایان شرایط استرسزا نیز باقی میماند. ما بهشکلی تکامل پیدا کردهایم که بتوانیم استرسهای کوتاه مدت را تحمل کنیم. هورمونها با آزادشدن خود به ما کمک میکند به بحران بهوجودآمده پاسخی مناسب بدهیم، سپس با برطرفشدن بحران، ترشح هورمون هم قطع میشود. اما این اتفاقی نیست که در برخی محیطهای کاری میافتد؛ در محیط کاری که مجبوریم روزانه هشت ساعت کار در کنار رئیسی بدعنق را تحمل کنیم، یا در مدارسی که بچهها زمان برگشت به خانه در اتوبوس از قلدرها وحشت دارند. خیلی از ما ساعتهای زیادی در روز و یا حتی کل روز را تحت استرس عاطفی میگذرانیم تا زمانیکه این وضعیت به وضعیتی مزمن تبدیل میشود.
در یک آزمایش، به شرکتکنندگان تصاویری خنثی و مشوشکننده نشان داده شد یا از آنها خواسته شد تا لحظات ناخوشایندی از زندگیشان را به یاد بیاورند. این محققان با نظارت بر فعالیت مغزی آنها دریافتند که پریشانی شرکتکنندگان، وقتی به حالت سومشخص بهجای اولشخص با خودشان صحبت میکردند، در عرض یک ثانیه، بهسرعت کاهش پیداکرد. اما چرا این مسئله تفاوت ایجاد میکند؟ جیسون موزر مینویسد: «اساساً ما فکر میکنیم که خطاب قراردادن خود به حالت سومشخص باعث میشود که افراد جوری که به دیگران فکر میکنند به خودشان فکر کنند. و شواهد این قضیه هم با بررسی مغز مشهود است. این کار کمک میکند افراد اندکی از تجربیاتشان فاصلهٔ روانشناختی بگیرند که همین امر میتواند برای تنظیم و تعدیل احساسات مثمر ثمر واقع شود.» پس اساساً حرفزدن با خودمان به حالت سومشخص راهی برای مهربانتر بودن با خودمان است.
ما دوست نداریم به احساسات ناخوشایند بپردازیم. فقط میخواهیم از بین بروند، ترجیحاً خودبهخود و بدون هیچگونه دخالتی از جانب ما. چه این احساسات منفی برای خودمان باشند چه برای دیگران، مقابله با آنها دردناک است.
ما با استعداد ذاتی برای تشخیص اینکه خودمان یا دیگری چه حسی و به چه دلیل داریم به دنیا نمیآییم. همه باید این مهارت را یاد بگیریم.
اینجا جایی است که باید تصمیم بگیریم، اصلاً میخواهیم بدانیم چهچیزی باعث بروز احساسات خودمان یا دیگری شده است؟ این قضیه بالاخص درمورد احساسات خودمان صدق میکند. چون در بسیاری از مواقع، آسانترین کار برایمان این است که هر حسی را که تجربه میکنیم، برداریم و در جعبهای بگذاریم تا (شاید) در موقعی بهتر به آن رسیدگی کنیم. هنگام کاوش احساسات دیگری نیز با این مسئله روبهرو هستیم؛ مثل بازکردن جعبهٔ پاندورا میماند: نمیدانیم چهچیزی از درونش خارج میشود، یا چه تأثیری بر ما خواهد گذاشت یا از همه مهمتر، در ارتباط با آنچه از جعبه خارج میشود چه انتظاری از ما میرود.
کل این نمایش با یک کلمه آغاز میشود: چرا؟ چرا این حس؟ چرا الان؟ درک احساسات زمانی شروع میشود که به این سؤال پاسخ دهیم: چرا من یا شما چنین حسی داریم؟ دلیل اصلی بهوجودآمدن این حس چیست؟ چه چیزی باعث شده است؟ به ندرت پیش میآید که دلیل آن، مسئلهای ساده باشد؛ شاید شبکهای پیچیده از وقایع و خاطرات باشد که احساسی باعث تحریک احساسی دیگر میشود. معمولاً پرسیدن یک سؤال منجر به پرسیدن سؤالات بیشتر میشود؛ یک سلسله سؤالات تکمیلیِ پیدرپی که میتواند همینطور ادامه پیدا کند؛ مثل لایه لایه پوست کندن پیاز میماند. جای تعجبی نیست که کار ترسناکی باشد: وقتی شروع به پرسیدن کنیم، دیگر راه برگشتی نیست.
شما می توانید از فروشگاه اینترنتی ویله اقدام به خرید کتاب همه فن حریف شدن در احساسات اثر مارک براکت نشر میلکان با ترجمه نهال سهیلی فر کنید.
دیدگاهها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.